توهم زیبای من:]
*ا/ت ۱۷ سالشه و ژاپنیه و یکی از کرکترای مرودعلقش (مثل صگ روش کراش داره) موزوتورا ژانه.. الان فصل پاییزه یعنی اولای مدرسشه*
ا/ت: عیبابا برم دوباره مانگارو بخونم حوصلم سر رفت
*ا/ت میره مانگاشو برمیداره میشسنه میخونه همون چپتر که باجیعلی میمیره*
ا/ت: موز موز موز موزاز همه رنگ موزتو با چی میخوری با شامپو کازوتورا
کازوتورا: من مگه شامپوتم
*ا/ت یهو میپره*
ا/ت: یا امام زاده موز صداش شبیه کازوتورا بوددسخثننسحف
کازوتورا: داش پشت سرتم
*ا/ت که روی صندلی چرخدار نشسته بود برمیگرده کازوتورا میبینه که روی تختش نشسته*
ا/ت: جیغغغ
مامانش: چیشد ا/ت چیشدددد*مامانش ملاقه دستش بود اومد تو اتاق*
ا/ت: مامان اونی که میبینم میبینی
مامانش: چیو*به تخت نگاه میکنه*
مامانش: آها همون بسته آره امروز صبح رسید
ا/ت:به اون به اون گندگی نمیبینیییی
مامانش: چیو بادی پیلو؟
ا/ت: هیچی هیچی مامان برو
مامانش: مطمعن باشم خوبی دخترم
ا/ت: اره اره خوبم *ا/ت هولش میده بیرون اروم در میبنده*
کازوتورا: ای ژان ای ژان چه مادرگلی
ا/ت: تو
کازوتورا: چی من
ا/ت: هیچی هیچی
*گوشیش برمیداره*
ا/ت: الو ا/د (اسم دوستت)
ا/د : جانم
ا/ت: دارم کازوتورا میبینم
ا/د: گمشو حوصله شوخی ندارم
ا/ت: جدی میگم رو تخت نشسته
کازوتورا: چقد از من وسیله داری دختر وای اینو
ا/ت: به اون دست نزنننن
کازوتورا: باهوش نمیتونم بهش دست بزنم*ا/ت گوشیو قطع میکنه*
ا/ت: مامانم نمیتونه تورو ببینه و به وسایل هم نمیتونی دست بزنی...تو روحیییی
کازوتورا: ماشالا نابغه بودن ازت میباره
ا/ت: عام...
کازوتورا: خره من توهمتم
ا/ت: برو گمشو من توهمی نیسمممم کازوتورا: فلن که توهم زدی
ا/ت: بعد الان همه جا باهامی
کازوتورا: هم اره هم نه
ا/ت: الان خوشبختم یا بدبخت
کازوتورا: از نظر اینکه منو دوس داری خوشبختی از نظر اینکه چون کسی من نمیبینه و نمیتونی زیاو حرف بزنی باهام بدبختی
ا/ت: کازوتورا تو انیمه انقد باهوش نبودا
کازوتورا: عجب
*کازوتورا میشینه رو تخت دوباره*
_______
اهیم اهیم اگه خوشتون اومد ادامه میدم:))))
انقد گزارش کن بمیری 🗿👍🏻
ا/ت: عیبابا برم دوباره مانگارو بخونم حوصلم سر رفت
*ا/ت میره مانگاشو برمیداره میشسنه میخونه همون چپتر که باجیعلی میمیره*
ا/ت: موز موز موز موزاز همه رنگ موزتو با چی میخوری با شامپو کازوتورا
کازوتورا: من مگه شامپوتم
*ا/ت یهو میپره*
ا/ت: یا امام زاده موز صداش شبیه کازوتورا بوددسخثننسحف
کازوتورا: داش پشت سرتم
*ا/ت که روی صندلی چرخدار نشسته بود برمیگرده کازوتورا میبینه که روی تختش نشسته*
ا/ت: جیغغغ
مامانش: چیشد ا/ت چیشدددد*مامانش ملاقه دستش بود اومد تو اتاق*
ا/ت: مامان اونی که میبینم میبینی
مامانش: چیو*به تخت نگاه میکنه*
مامانش: آها همون بسته آره امروز صبح رسید
ا/ت:به اون به اون گندگی نمیبینیییی
مامانش: چیو بادی پیلو؟
ا/ت: هیچی هیچی مامان برو
مامانش: مطمعن باشم خوبی دخترم
ا/ت: اره اره خوبم *ا/ت هولش میده بیرون اروم در میبنده*
کازوتورا: ای ژان ای ژان چه مادرگلی
ا/ت: تو
کازوتورا: چی من
ا/ت: هیچی هیچی
*گوشیش برمیداره*
ا/ت: الو ا/د (اسم دوستت)
ا/د : جانم
ا/ت: دارم کازوتورا میبینم
ا/د: گمشو حوصله شوخی ندارم
ا/ت: جدی میگم رو تخت نشسته
کازوتورا: چقد از من وسیله داری دختر وای اینو
ا/ت: به اون دست نزنننن
کازوتورا: باهوش نمیتونم بهش دست بزنم*ا/ت گوشیو قطع میکنه*
ا/ت: مامانم نمیتونه تورو ببینه و به وسایل هم نمیتونی دست بزنی...تو روحیییی
کازوتورا: ماشالا نابغه بودن ازت میباره
ا/ت: عام...
کازوتورا: خره من توهمتم
ا/ت: برو گمشو من توهمی نیسمممم کازوتورا: فلن که توهم زدی
ا/ت: بعد الان همه جا باهامی
کازوتورا: هم اره هم نه
ا/ت: الان خوشبختم یا بدبخت
کازوتورا: از نظر اینکه منو دوس داری خوشبختی از نظر اینکه چون کسی من نمیبینه و نمیتونی زیاو حرف بزنی باهام بدبختی
ا/ت: کازوتورا تو انیمه انقد باهوش نبودا
کازوتورا: عجب
*کازوتورا میشینه رو تخت دوباره*
_______
اهیم اهیم اگه خوشتون اومد ادامه میدم:))))
انقد گزارش کن بمیری 🗿👍🏻
۱۰.۷k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.